تولد دوباره

ساخت وبلاگ

مجتبی شکوری در یک جایی می گوید: "بعضی وقت ها ما آدم ها اون قدر دنبال ترین های زندگی می گردیم که زندگی داشته مون رو از یاد می بریم."

مثال این حرف هم می تواند شخص بنده باشم. از سال های پیش تا به الان فقط دویده ام. بدون آن که از زندگی داشته ام لذت برده باشم. بدون آن که به داشته هایم اندیشیده باشم. که من چقدر از هر جهت غنی هستم اما تنها نبودها و کاستی ها به چشمم می آمد. منی که تن سلامت این سال هایم می توانست تنها و تنها دلیل شاکر بودن و خرسندی ام باشد. 

بعد در ادامه می گوید: "من بعضی وقت ها میرم تو قبرستون، تو گور می خوابم و آخرین تصویری که یک مرده می بینه رو تماشا می کنم. بعد با خودم فکر می کنم که اون لحظه عزیزانم در حالی هستن. آخرین بار همسرم نیلوفر رو تصور کردم که چقدر ناراحته. همین لحظه ار تو گور پریدم بیرون. مثل اینکه برق سه فاز منو گرفته باشه. دلیل من برای زندگی کردن همین قدر ساده است. همسرم. اگه تو اون قبر و تو اون شرایط دلیل برای بیرون پریدن از قبر نداشته باشیم مرده ایم، لباسی که تن مون هست کفن مونه ... ."

چقدر با این حرف ها گریه کرده ام، چقدر با جمله آخرش اشک ریخته ام، ... بماند. من این همه دلیل برای زیستن داشته ام و هیچ وقت به آن ها نیندیشیده ام!!

ارشد...
ما را در سایت ارشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmeechkaa3 بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1402 ساعت: 18:58